Me and nothing else

ساخت وبلاگ

بالاخره آشپزخونه رو شروع کردم . فقط الان منتظرم ماشین ظرفارو تحویل بده که بچینم. وسطش هم نت رو ول نمیکنم. خیلی کار ندارم. اون جورا هم که فکر میکردم زیاد و سخت نبود. یخچال رو که تمیز کردم. فقط مونده زیر ماشین لباسشویی و یخچال و اینا رو بشورم. 

Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 7:17

خوب اینم از شب آخر سال. واقعا سال نود و پنج عالی بود. غر زیاد زدم ولی عالی بود. خیلی خیلی. در این حد که دیگه خیلی سوسول شدم و خیلی بهم خوش گذشت. پر از موفقیت بود و خدا رو شاکرم بابتش. فقط حیف که عصری زیاد خوابیدم و الان تازه همه خوابیدن و من خوابم نبرد تا اینا رو بنویسم و بخوابم. نگرانیم فقط ار Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 7:17

از صبح ساعت هشت و نیم که بیدار شدم تا همین الان تو نت بودم. الکی پلکی و بیهوده. واقعا حیف زندگی و لحظه های عمر که این جوری بگذره. هشت ساعت که خوابیم دو ساعتشم تو نتیم. واقعا ننگ بر من. پا میشدم اقلا به یکی دو تا از کارای عقب افتاده ام میرسیدم. البته همه خواب بودن و نمیشد تاراق و توروق راه انداخت. مث Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 28 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 14:43

تو باشگاهم. یه خانوم چادری پوشیه ای اومد تو باشگاه و با مربی باربار کلی سلام علیک کرد. گفتیم یا خدا لابد اومده سرمون رو ببره بذاره کنار پرچم داعش. بعد دیدیم رفت تو رختکن و یه حوری اومد بیرون. با موهایی مش کرده و بلند که به سبک دخترای جوون با دو تا کش قرمز خون خری بسته بود و سه تا دونه بافته و باز بس Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 5 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 14:43

آقا منو ولم کنین. من لیاقت ندارم. من امشب شام خوردم. من امشب یه شامی پختم که دلتون نخواد محشر شده بود. و مگه میشه از خیر آب خورش مرغ گذشت؟ برنجی که با روغن زیتون پخته شده باشه رو نخورد؟ مرغ پر از ادویه درست کرده باشی و خودت نخوری؟ ته دیگ سیب زمینی رو نزنی تو آب خورش و همین جوری که داره چیکه چیکه میر Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 5 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 14:43

دیشب یه کم زیاد غذا خوردم. نمیدونم مرض داشتم یا چی که عدس پلوی ظهر روی میز جا مونده بود  و منم نتونستم ایگنورش کنم. خلاصه یه ده تا قاشق فکر کنم خوردم. میبینین؟ تا بوی عید و تعطیلی باشگاه اومد و مربی مون گفت که چهارشنبه نمیاد من شروع کردم. حالا ایشالله دیگه میخوام رعایت کنم.دیشب نشستم با یه مکاف Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 22:22

این مطلب توسط نویسنده آن رمزگذاری شده و از طریق فید قابل مشاهد نمی‌باشد. شما با مراجعه به وبلاگ نویسنده و وارد کردن رمز عبور می‌توانید مطلب مورد نظر را مشاهده نمایید.

[برای مشاهده این مطلب در وبلاگ اینجا را کلیک کنید] Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 22:22

ما رفته بودیم عروسی بزرگان. مادر و پدر عروس و داماد ریس دانشگاه هستن و برای خودشون خیلی بزرگن. البته پدر عروس پسرخاله ی آقامونه. خلاصه که جاتون خالی. چه چیزهایی که دیدیم و چه کارا یاد گرفتیم. ولی یه چیزی. زیادی فکر کردن هم زیاد خوب نیست. حالا به خدا نمیخوام از خودم تعریف کنم. ولی خوب مثل هر آدم Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 22:22

امروز ساعت هفت و نیم صبح از خواب بیدار شدم و فکر کردم جمعه است. فلذا دوباره گرفتم خوابیدم تا یازده و نیم که مامانم زنگ زد. بنابراین باشگاهم از دست رفت. حالا فردا باید باربار رو که میبرم کلاسش خودم هم برم تردمیل. امروز غذامون اولیه بود و اونقدر خوردم که دارم بالا میارم. خیلی بده. صبحونه هم خوردم. چرا Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 4 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 22:22

امروز خیلی روز خوبی بود. البته نه به خاطر این که حتی یه دونه گره به اون قالی صاحب مرده زده باشم. نه. ولی کلا روز خوشحالی بود. هم کفش خریدم (البته جنسش خوب نیست) و هم برای خودم پارچه گرفتم (معلوم نیست کی میخواد بدوزه) و هم یه غذای عالی پختم (هیشکی دوست نداشت) و هم وزن کم کردم (اینقدر تند تند نباید وز Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 1:32

اینم از لوستری که خودم طراحی کرده بودم و دادم درست کنن و گفتم که آقامون دوست نداره و میگه آخه چرا دنبال دردسری برو یه دونه حاضر و آماده اش رو بخر کلک رو بکن ولی من رو عقیده ام پافشاری کردم و وقتی اومد خونه دی جون خیلی پسندید و گفت من نمیدونستم منظورت چیه و این طرحی که دادی چه شکلی در میاد و حالا خوش Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 1:32

همون طور که فکر میکردم شاگردام یعنی همونایی که این همه مدت اعصابم رو خراب کردن و زندگیم رو بهم زهر کردن، عاشق اینستاگرامن و دائم اون تو دارن بندری میزنن. اولین باریه که من خودم از یه اپلیکیشن کنار گیری میکنم. یعنی اولش از اینستاگرام خیلی خوشم اومده بود و بعد دائم به خودم میگفتم نباید برم و همه وقتم Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 1:32

با سلام. من این جا هستم. کسی که دلش میخواست بخوابه و هنوز موفق نشده. با وجود این که شب هم زود رفتیم تو رختخواب ولی باز هم موفق نشدم کسر خوابم رو جبران کننم. کسر خواب من فقط و فقط با خواب بعدازظهر جبران میشه. که اونم خیانت به اعضای خانواده امه. چون اون بدبختا باید در سکوت محض باشن و حتی صدای نفس کشید Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 1:32

دیروز روز خوبی بود در کل. میخواستم بعدازظهر استراحت کنم یهویی سه ساعت خوابیدم. یعنی شیش بعدازظهر خوابیدم نه شب پاشدم. بعدم دوستم زنگ زد و اومد خونه مون که ورد یاد بگیره. این ورد یاد گرفتنش حالا تو این سن چی بود. البته دوستم یه خانوم بسیار با شخصیت و مد روز و به شدت خانمه. ولی از اول زندگی برنامه اش Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 1:32

از پیلاتس اومدم. گرسنه ام. از دیروز ناهار هیچی نخوردم. الان برم یه دونه سیب بخورم. خیلی دوست دارم. از صبحانه خیلی بدم میاد. اصلا دوست ندارم یه نون یا یه صبحونه ی خشک و سفت و داغ و غیر قابل قورت دادن بخورم. دوست دارم یا آبمیوه باشه یا میوه. آب میوه هم کمتر همون خود میوه خیلی مناسبه. ولی میگم صبر کن ی Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 1:32

هر بار میام بخوابم نمیشه. فقط خواب دیروز بهم چسبید که دی جون باندی رو برد استخر. نبودن و باربار هم بچه ام اصلا سایه است از بس که مراعات میکنه و حالیش میشه و فرهنگش بالاست. عزیزمه به خدا. از این دختر مهربون تر و بافرهنگ تر و بهتر نداریم و نداشتیم و نخواهیم داشت.امروز برای کلاس جبرانی بردمش کلاسش. خیل Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 1:32

دو سه تا وبلاگ برام موندن که همونا هنوز مینویسن. هر چند که صد سال یه بار ولی مینویسن. یکی شون "خانم کنار کارما" هست. نمیدونم کیه و کجاست و دقیقا به چه کاری مشغوله. ولی میدونم خیلی کارش درسته.حقایقی که من ازش فهمیدم و خودش گفته اینه که اونقدر وضع مالی پدرش اینا خوب بوده که یه دایه ی روس داشته. اسمشم کارما بوده. بعدم خودش گفت که توی یه آزانس خبری خارجی خیلی مهم، خیلی مهم ها، کار میکنه. یه بارم گفت که فیلم برداری داریم و هر روز راننده میاد دنبالش و میبره سر صحنه. ما که بالاخره نگرفتیم. شاید بازیگر نباشه. بعیده. ولی این روزنامه نگارا عجیب قلم توانایی دارن. روزنامه نگارایی که من فالوشون کردم، مثل خانم مرجان صائبی، حسین نوروزی، حسین وحدانی، پژمان راهبر، صدرا مـ....حـ..... قق، آیدین سیار سریع، بزرگمهر حسین پور، ... و خیلیای دیگه عجیب مینویسن. یعنی جوری حق مطلب رو ادا میکنن که آدم دهنش باز میمونه از این همه قدرت. حالا این خانم هم مطمئنا نمیتونه بازیگر باشه. چون بیش از حد قلم توانایی داره. و خیلی هم زبان بلده و دنیاهای زیادی رو کشف کرده و دیده. همیشه مسافرت میره و مدت زمان زیادی رو می Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 13 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 12:13

من یه عالمه شلوار داشتم که همه رو از فروشگاهای خوبی خریده بودم. وقتی میرفتم یه دونه رو پرو میکردم میگفتم از همین سه  تا بده. دوباره میرفتم یه دونه دیگه پرو میکردم میگفتم از همین دو تا بده. یادش به خیر شلوارهای خوبی بودن ولی واقعا دیگه خیلی کهنه و داغون شده بودن. مامانم هم هی گیر داده بود که چرا نمیخری با این کهنه ها دیگه نرو مدرسه. منم لج کرده بوم که چرا اون باید بهم بگه. خودم هر وقت صلاح دونستم میرم میخرم. آخرش مجبورم کرد و با هم رفتیم همون فروشگاه و دیدم دیگه با اون جنس شلوار گیر نمیاد. یعنی شلواری که خودم ده سال پوشیده بودم رو گذاشتم کنار این نو، دیدم مال من هنوز مشکی تر و براق تره از اون. اونم قیمتش هفتاد هزار تومن. چه خبره انگار. خلاصه نخریدم و مامانم هم رفت بنده خدا. دیشب بالاخره طلسم شلوار شکست و رفتم یه دونه خیلی خوبش رو خریدم سی و پنج  امروز پوشیدم. خیلی خوش گذشت. دارم میرم یه دونه دیگه بخرم . چون واقعا شلوار چیزی نیست که آدم یه دونه داشته باشه . باید دو سه تا باشه که کهنه نشه و آدم بتونه با سر و وضع خوب بره مدرسه جلوی این همه شاگرد لغز باز. یاد یه پستی از آیدا احدیا Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:09

نمیدونم چرا بعضی وقتا چیزای خیلی کوچیک چنان تاثیر بزرگی رو آدم و رو اعصاب و روان آدم میذاره که آدم دلش میخواد اولین نفری که سر راهش قرار میگیره رو کله اش رو بکنه. حالا منم از صبح داره برام میباره. فقط مینویسم که بعدا اومدم خوندم به خودم بخندم که سر چه چیزای بیخودی حالم گرفته شده بوده. واقعا اخه درسته؟اصلا آرشیو این چند ماه رو باید حذف کنم از بس ماشالله دغدغه هام در سطح جهانی هستن و به حقوق بین الملل مربوط میشن...صبح کله سحر برو مدرسه و با یه عده بی تربیت سر و کله بزن تا ظهر.بعد از ظهر در حسرت یه خواب عمیق بودم که باندی دو بار بالشم رو لگد کرد و بیدار شدم عین یه هاپو که تشنه پاچه گرفتن بودم.شب رفتیم برای باندی شلوار بخریم ولی خیلی گرون بودن و نخریدم.دی جون داشت آش درست میکرد ماکارونیای نازنینم رو که براش کلی نقشه داشتم ریخت رو زمین. باندی بعد از این که ماکارونیا ریخته بود رو زمین و تموم شده بود میگفت مامان ماکارونی با سس مایونز جوره؟ گفتم آره. گفت پس بیار. گفتم مامان مگه یادت رفت همه اش ریخت رو زمین؟ بیچاره حالش گرفته شد ... تو ماکروفر برنج پختم اصلا خوشمزه نشد خیلی سفت و بیخود شده بود. Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:09

از باشگاه اومدم خسته و هلاک. نمیدونم مربی مون چه جوری طاقت میاره از صبح ساعت هشت و نیم تا خود شب. یه خورده باهاش دوست شدم. خیلی عزیز و نازه. روز اول که دیدمش گفتم یا خدا این دیگه کیه. نشسته بودم رو صندلیای انتظار یهو دیدم خود باربی و حتی بسیار خوشگل تر و نازتر از باربی از تو سالن ماساژ اومد تو سالن تمرین. یه شلوارک پاش بود و پاهای لاغر و تنومندی داشت و بالاتنه ورزشکاری و بدنی کشیده و سیکس پکزاش کلا بیرون بود. این سرشونه هاش ماشالله که چقدر زیبا و منحنیای بدنش بی نظیر. یه اخمی هم کرده بود. موهاشم که صاف کرده بود و بلند تا رو کمرش و اصلا چی بگم... حرف هم که کلا نمیزد. بعد مستقیم رفت رو دستگاه و آرنجهاش رو تکیه داد به دستگاه پرس و شروع کرد به ورزش . پاهاش رو نود درجه میاورد بالا و صاف صاف. میدونین چه نیروی بدنی فوق العاده ای میخواد این کار؟ تمام بازو و گردن و شکم و ران درگیر میشه و اصلا کار هر کسی نیست. خلاصه که همون حرکت رو که زد من شیفته اش شدم و گفتم یا خدا من دیگه باشگاه نمیرم. بذار این تو آسمون ورزش خورشید بمونه ما نخواستیم اصلا سوسو  هم بزنیم. بعدا مربی خودمون رفت مرخصی و این ا Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:09